پسر
جوانی به پیرمردی نزدیک شد.چشم در چشمش دوخت و به او گفت:من می دانم شما
آدم عاقل و آرام و موفقی هستید،دلم می خواهد راز زندگی را از زبان خود شما
بشنوم...
او راز زندگی را در چهار کلمه خلاصه کرد:
-اولین کلمه «اندیشیدن» است
همیشه به ارزشهایی فکر کن که دلت می خواهد زندگی ات را بر پایه ی آن ها بساری.
-دومین کلمه «باور داشتن» است
وقتی همه ارزش ها را مشخص کردی،حالا خودت را باور کن.
-سومین کلمه «در سر داشتن رویا» است
رویای رسیدن به خواسته هایت را در سر داشته باش.
-چهارمین و آخرین کلمه«شهامت» است
یعنی وقتی خودت را باور کردی و به ارزش وجودی خودت کاملا پی بردی،حالا نوبت به آن می رسد که
با شهامت هر چه تمام تر،رویاهایت را به واقعیت تبدیل کنی...
او راز زندگی را در چهار کلمه خلاصه کرد:
-اولین کلمه «اندیشیدن» است
همیشه به ارزشهایی فکر کن که دلت می خواهد زندگی ات را بر پایه ی آن ها بساری.
-دومین کلمه «باور داشتن» است
وقتی همه ارزش ها را مشخص کردی،حالا خودت را باور کن.
-سومین کلمه «در سر داشتن رویا» است
رویای رسیدن به خواسته هایت را در سر داشته باش.
-چهارمین و آخرین کلمه«شهامت» است
یعنی وقتی خودت را باور کردی و به ارزش وجودی خودت کاملا پی بردی،حالا نوبت به آن می رسد که
با شهامت هر چه تمام تر،رویاهایت را به واقعیت تبدیل کنی...