Quantcast
Channel: معلم ابتدایی
Viewing all 374 articles
Browse latest View live

داستان تفکر و پژوهش

$
0
0

‏: داستان درخت بخشنده

درخت بخشنده/ نوشته شل سیلور استاین، نقاش شل سیلور استاین، مترجم رضي هیرمندی، ‌تهران، نمایشگاه کتاب کودک، 1363[48] ص، مصور (رنگی)

خلاصه‌ي داستان:‌

روزی روزگاری درختی بود. ‌و او پسرک کوچولوئی را دوست می داشت. ‌و پسرک هر روز می‌آمد. و برگهایش را جمع می کرد، و از آن‌ها‌ کلاه می ساخت. از تنه‌اش بالا می رفت، و سیب می‌خورد. ‌پسرک هر وقت خسته می‌شد زیر سایه‌اش می‌خوابید. او درخت را دوست می‌داشت. ‌و درخت خوشحال بود. ‌اما زمان می‌گذشت، و پسرک بزرگ می شد و درخت اغلب تنها بود. 

یک روز پسرک نزد درخت آمد. ‌درخت گفت:‌ پسر از تنه‌ام بالا بیا، با شاخه‌‌ها‌یم تاب بخور، سیب بخور و در سایه‌ام بازی کن. ‌پسرک گفت:‌ من دیگر بزرگ شده‌ام، می خواهم چیزی بخرم و سرگرمی داشته باشم. من پولی ندارم. من تنها برگ و سیب دارم. سیب‌ها‌یم را به شهر ببر، بفروش آن وقت پول خواهی داشت. 

پسرک از درخت بالا رفت، سیبهایش را چید و برداشت و رفت. 

اما پسرک دیگر تا مدتها بازنگشت. ‌درخت غمگین بود. تا یک روز پسرک برگشت. 

درخت از شادی تکان خورد و گفت از تنه‌ام بالا بیا. پسر گفت:‌ آنقدر گرفتارم که فرصت بالا رفتن از درخت را ندارم. ‌من خانه‌ای می خواهم که خودم را در آن گرم نگاه دارم، زن و بچه می خواهم. ‌می توانی به من خانه بدهی؟ درخت گفت:‌ من خانه‌ای ندارم، تو می توانی شاخه‌ها‌یم را ببری و برای خود خانه‌ای بسازی. 

آنوقت پسرک شاخه‌ها‌یش را برید تا برای خود خانه‌ای بسازد. 

اما پسرک تا مدتها بازنگشت. ‌وقتی برگشت، درخت به او گفت:‌ بیا، پسر، بیا و بازی کن. ‌پسرک گفت:‌ دیگر آنقدر پیر و افسرده شده‌ام که نمی توانم بازی کنم. ‌قایقی می خواهم که مرا از اینجا به جائی دور برد. ‌تو می توانی بمن قایقی بدهی؟ 

درخت گفت:‌ تنه‌ام را قطع کن و برای خود قایقی بساز. و پسر تنۀ درخت را قطع کرد، قایقی ساخت و سوار بر آن از آنجا دور شد. 

پس از زمانی دراز پسرک بار دیگر برگشت. ‌درخت گفت:‌ متأسفم که چیزی ندارم تا بتو بدهم. 

پسرک گفت:‌ من دیگر به چیزی احتیاج ندارم. ‌بسیار خسته‌ام. ‌فقط جائی برای نشستن و آسودن می خواهم. 

درخت گفت:‌ بسیار خوب، تا جایی که می توانست خود را بالا کشید، و گفت:‌ بیا پسر، بیا بنشین و استراحت کن. 

و پسرک خیال کرد، درخت خوشحال بود. 


درس چهارم فارسی هفت خان رستم

$
0
0

هفت‌خان رستم

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

(تغییرمسیر از هفت‌خوان رستم)

هفت‌خان در شاهنامهٔ فردوسی هفت مرحلهٔ دشواری بودند که رستم و اسفندیار طی کردند.

کیکاووس در دژی در مازندران اسیر است. رستم به نجاتش می‌رود و در راه از هفت بلا جان سالم به در می‌برد.

خان اول: نبرد رخش با شیر بیشه 

رستم برای رها کردن کاووس از بند دیوان بر رخش نشست و به شتاب رو به راه گذاشت. رخش شب و روز می­تاخت و رستم دو روز راه را به یک روز می­برید، تا آنکه رستم گرسنه شد و تنش جویای خورش گردید. دشتی پر گور پدیدار شد. رستم پا بر رخش فشرد و کمند انداخت و گوری را به بند درآورد. با پیکان تیر آتشی بر افروخت و گور را بریان کرد و بخورد. آنگاه لگام از سر رخش باز کرد و او را به چرا رها ساخت و خود به نیستانی نزدیک درآمد و آن را بستر خواب ساخت و جای بیم را ایمن گمان برد و به خفت بر آسود.

اما آن نیستان بیشه­ی شیر بود. چون پاسی از شب گذشت شیر درنده به کنام خود باز آمد. پیلتن را بر بستر نی خفته و رخش را در کنار او چمان دید. با خود گفت نخست باید اسب را بشکنم و آنگاه سوار را بدرم. پس به سوی رخش حمله برد. رخش چون آتش بجوشید و دو دست را برآورد و بر سر شیر زد و دندان بر پشت آن فرو برد. چندان شیر را بر خاک زد تا وی را ناتوان کرد و از هم درید.

رستم بیدار شد، دید شیر دمان را رخش از پای درآورده. گفت : «ای رخش ناهوشیار ! که گفت که تو با شیر کارزار کنی ؟ اگر بدست شیر کشته می­شدی من این خود و کمند و کمان و گرز و تیغ و ببر بیان را چگونه پیاده به مازندران می­کشیدم ؟»

این بگفت و دوباره بخفت و تا بامداد برآسود.

خان دوم: بیابان بی‌آب 

چون خورشید سر از کوه بر زد تهمتن برخاست و تن رخش را تیمار کرد و زین بر وی گذاشت و روی به راه آورد. چون زمانی راه سپرد بیابانی بی آب و سوزان پیش آمد. گرمای راه چنان بود که اگر مرغ بر آن می­گذشت بریان می­شد. زبان رستم چاک چاک شد و تن رخش از تاب رفت. رستم پیاده شد و زوبین در دست چون مستان راه می­پیمود. بیابان دراز و گرما زورمند و چاره ناپیدا بود. رستم به ستوه آمد و رو به آسمان کرد و گفت : «ای داور داروگر ! رنج و آسایش همه از توست. اگر از رنج من خشنودی رنج من بسیار شد. من این رنج را بر خود خریدم مگر کردگار شاه کاووس را زنهار دهد و ایرانیان را از چنگال دیو برهاند که همه پرستندگان و بندگان یزدان­اند. من جان و تن در راه رهایی آنان گذاشتم. تو که دادگری و ستم دیدگان را در سختی یاوری کار مرا مگردان و رنج مرا به باد مده. مرا دستگیری کن و دل زال پیر را بر من مسوزان.»

همچنان می­رفت و با جهان آفرین در نیایش بود، اما روزنه­ی امیدی پدیدار نبود و هردم توانش کاسته­تر می­شد. مرگ را در نظر آورد و به دریغ با خود گفت : «اگر کارم با لشکری می­افتاد شیروار به پیکار آنان می­رفتم و به یک حمله آنان را نابود می­ساختم. اگر کوه پیش می­آمد به گرز گران کوه را فرو می­کوفتم و پست می­کردم و اگر رود جیهون بر من می­غرید به نیروی خداداد در خاکش فرو می­بردم. ولی با راه دراز و بی­آب و گرمای سوزان دلیری و مردی چه سود دارد و مرگی را که چنین روی آرد چه چاره می­توان کرد ؟»

در این سخن بود که تن پیلوارش از رنج راه و تشنگی، سست و نزار شد و ناتوان بر خاک گرم افتاد. ناگاه دید میشی از کنار او گذشت. از دیدن میش امیدی در دل رستم پدید آمد و اندیشید که میش باید آبشخوری نزدیک داشته باشد. نیرو کرد و از جای برخاست و در پی میش به راه افتاد. میش وی را به کنار چشمه­ای رهنمون شد. رستم دانست که این یاوری از جهان آفرین به وی رسیده است. بر میش آفرین خاند و از آب پاک نوشید و سیراب شد. آنگاه زین از رخش جدا کرد و وی را در آب چشمه شست و تیمار کرد و سپس در پی خورش به شکار گور رفت. گوری را بریان ساخت و بخورد و آهنگ خواب کرد. پیش از خواب رو بر رخش کرد و گفت : «مبادا تا من خفته­ام با کسی بستیزی و با شیر و دیو پیکار کنی. اگر دشمن پیش آمد نزد من بتاز و مرا آگاه کن.»

خان سوم: جنگ با اژدها 

رخش تا نیمه شب در چرا بود. اما دشتی که رستم بر آن خفته بود آرامگاه اژدهایی بود که از بیمش شیر و پیل و دیو را یارای گذشتن بر آن دشت نبود. چون اژدها به آرامگاه خود باز آمد رستم را خفته و رخش را در چرا دید. در شگفت ماند که چگونه کسی به خود دل داده و بر آن دشت گذشته ؟ دمان رو به سوی رخش گذاشت.

رخش بی­درنگ به بالین رستم تاخت و سم رویین بر خاک کوفت و دم افشاند و شیهه زد. رستم از خواب جست و اندیشه­ی پیکار در سرش دوید. اما اژدها ناگهان به افسون ناپدید شد. رستم گرد خود به بیابان نظر کرد و چیزی ندید. با رخش تند شد که چرا وی را از خواب باز داشته است و دوباره سر بر بالین گذاشت و بخواب رفت. اژدها باز از تاریکی بیرون آمد.

رخش باز به سوی رستم تاخت و سم بر زمین کوفت و خاک بر افشاند. رستم بیدار شد و بر بیابان نگه کرد و باز چیزی ندید. دژم شد و به رخش گفت : «در این شب تیره اندیشه­ی خواب نداری و مرا نیز بیدار می­خواهی ؟ اگر این بار مرا از خواب باز داری سرت را به شمشیر تیز از تن جدا می­کنم و خود پیاده به مازندران می­روم. گفتم اگر دشمنی پیش آمد با وی مستیز و کار را به من واگذار. نگفتم مرا بی­خواب کن. زنهار تا دیگر مرا از خواب بر نینگیزی.»

سوم بار اژدها غران پدیدار شد و از دم آتش فرو ریخت. رخش از چراگاه بیرون دوید اما از بیم رستم و اژدها نمی­دانست چه کند که اژدها زورمند و رستم تیز خشم بود. سرانجام مهر رستم او را به بالین تهمتن کشید. چون باد پیش رستم تاخت و خروشید و جوشید و زمین را به سم خود چاک کرد. رستم از خواب خوش برجست و با رخش بر آشفت. اما جهان آفرین چنان کرد که این بار زمین از پنهان ساختن اژدها سر باز زد. در تیرگی شب چشم رستم به اژدها افتاد. تیغ از نیام کشید و چون ابر بهار غرید و به سوی اژدها تاخت و گفت : «نامت چیست که جهان بر تو سر آمد. می­خواهم که بی­نام بدست من کشته نشوی.»

اژدها غرید و گفت : «عقاب را یارای پریدن بر این دشت نیست و ستاره این زمین را به خواب نمی­بیند. تو جان به دست مرگ سپردی که پا در این دشت گذاشتی. نامت چیست ؟ جای آن است که مادر بر تو بگرید.»

تهمتن گفت : «من رستم دستان از خاندان نیرمم و به تنهایی لشکری کینه ورم. باش تا دستبرد مردان را ببینی.» این بگفت و به اژدها حمله برد. اژدها زورمند بود و چنان با تهمتن در آویخت که گویی پیروز خواهد شد. رخش چون چنین دید ناگاه برجست و دندان در تن اژدها فرو برد و پوست او را چون شیر از هم بدرید. رستم از رخش خیره ماند. تیغ برکشید و سر از تن اژدها جدا کرد. رودی از خون بر زمین فرو ریخت و تن اژدها چون لخت کوهی بی­جان بر زمین افتاد. رستم جهان آفرین را یاد کرد و سپاس گفت. در آب رفت و سر و تن بشست و بر رخش نشست و باز رو به راه نهاد.

خان چهارم: زن جادو 

رستم پویان در راه دراز می­راند تا آنکه به چشمه ساری رسید پر گل و گیاه و فرح بخش. خانی آراسته در کنار چشمه، گسترده بود و بره­ای بریان با دیگر خوردنی­ها در آن جای داشت. جامی زرین پر از باده نیز در کنار خان دید. رستم شاد شد و بی­خبر از آنکه خان دیوان است فرود آمد و بر خان نشست و جام باده را نیز نوش کرد. سازی در کنار جام بود. آن را برگرفت و سرودی نغز در وصف زندگی خویش خاندن گرفت :

که آوازه بد نشان رستم است که از روز شادیش بهره کم است همه جای جنگ است میدان اوی بیابان و کوه است بستان اوی همه جنگ با دیو و نر اژدها ز دیو و بیابان نیابد رها می و جام و بو یا گل و مرغزار نکردست بخشش مرا روزگار همیشه به جنگ نهنگ اندرم دگر با پلنگان به جنگ اندرم

آواز رستم و ساز وی به گوش پیرزن جادو رسید. بی­درنگ خود را بر صورت زن جوان زیبایی بیاراست و پر از رنگ و بوی نزد رستم خرامید. رستم از دیدار وی شاد شد و بر او آفرین خاند و یزدان را به سپاس این دیدار نیایش گرفت. چون نام یزدان بر زبان رستم گذشت ناگاه چهره­ی زن جادو دگرگونه شد و صورت سیاه اهریمنی­اش پدیدار گردید. رستم تیز در او نگاه کرد و دریافت که زنی جادوست. زن جادو خواست که بگریزد اما رستم کمند انداخت و سر او را سبک به بند آورد. دید گنده پیری پر نیرنگ است. خنجر از کمر گشود و او را از میانه به دو نیم کرد.

خان پنجم: جنگ با اولاد مرزبان 

در این خان رستم در مسیر راه خود، در کنار رودی به خواب رفت و رخش در چمنزاری به چرا مشغول شد. دشت‌بان آن ناحیه که از چرای رخش به خشم آمده بود به رستم حمله برده و در خواب ضربه‌ای به وی وارد کرد.

چو در سبزه دید اسب را دشت‌بان

گشاده زبان شد، دمان، آن زمان

سوی رخش و رستم بنهاده روی

یکی چوب زد گرم بر پای اوی

رستم از خواب برخاست و گوشهای دشت بان را کنده و کف دست او نهاد. دشت‌بان به پهلوان آن نواحی که «اولاد» نام داشت و سپاهیانش، شکایت برد. اولاد و سپاهیانش به جنگ رستم رفتند. رستم به سپاه حمله برده و پس از تار و مار کردن آنان اولاد را اسیر کرد و به او گفت که اگر محل دیو سپید را به وی نشان دهد او را شاه مازندران خواهد کرد و در غیر این صورت او را خواهد کشت. اولاد نیز پیشاپیش رستم و رخش به راه افتاد تا محل دیو سپید را به آنان نشان دهد...

خان ششم: جنگ با ارژنگ دیو 

پس از آنکه رستم و اولاد به کوه اسپروز یعنی محلی که در آن دیو سپید، کاووس را در بند کرده بود، رسیدند دریافتند که یکی از سرداران دیو سپید به نام ارژنگ دیو مامور نگهبانی از آن است. رستم شب را خوابید و صبح روز بعد اولاد را با طناب به درختی بست و به جنگ ارژنگ دیو رفت. وی با حمله‌ای سریع سر ارژنگ دیو را از تن جدا ساخت و در نتیجه سپاهیان ارژنگ دیو نیز از ترس پراکنده شدند.

چو رستم بدیدش بر انگیخت اسب

بیامد به کردار آذرگشسب

سر و گوش بگرفت و یالش دلیر

سر از تن بکندش به کردار شیر

پر از خون سر دیو کنده ز تن

بینداخت زان سو که بد انجمن

سپس رستم و اولاد به سمت شهری که محل نگهداری کاووس و سپاهیانش بود به راه افتادند و آنان را از بند رها ساختند. کاووس رستم را در مورد محل دیو سپید راهنمایی کرد و رستم و اولاد به سمت غار محل زندگی دیو سپید به راه افتادند.

خان هفتم: جنگ با دیو سفید 

در خان آخر، رستم و اولاد به هفت کوه که غار محل زندگی دیو سفید در آن قرار داشت رسیدند. شب را در آنجا سپری کردند. صبح روز بعد رستم پس از بستن دست و پای اولاد، به دیوان نگهبان غار حمله ور شد و آنان را از بین برد. وی سپس وارد غار تاریک شد. در غار با دیو سپید مواجه شد که همانند کوهی به خواب رفته بود.

به رنگ شبه روی و چون شیر موی

جهان پر ز پهنا و باﻻی اوی

به غار اندرون دید رفته به خواب

به کشتن نکرد ایچ رستم شتاب

دیو سفید با سنگ آسیاب و کلاه خود و زره آهنی به جنگ رستم رفت. رستم یک پا و یک ران وی را از بدن جدا ساخت. دیو با همان حال با رستم گلاویز شد و نبردی طولانی میان آندو درگرفت که گاه رستم و گاه دیو در آن برتری می‌یافتند. در پایان، رستم با خنجر خود دل دیو را پاره کرده و جگر او را در آورد.

زدش بر زمین همچو شیر ژیان

چنان کز تن وی برون کرد جان

فرو برد خنجر دلش بر درید

جگرش او تن تیره بیرون کشید

همه غار یکسر تن کشته بود

جهان همچو دریای خون گشته بود

سایر دیوان با دیدن این صحنه فرار کردند. با چکاندن خون دیو در چشمان کاووس و سپاهیان ایران، همگی آنان بینایی خود را باز یافتند و به جشن و پایکوبی مشغول شدند.

عید بر شما مبارک باد

$
0
0

خرم تمام سپهر و زمین است                     شاد قلب اهل ایمان و یقین است

برتمام كائنات این مژده رسیده                    تاج گذاری شه دین مبین است

عید کمال دین، سالروز اتمام نعمت و هنگامه اعلان وصایت و ولایت امیر المومنین امام علی علیه السلام تهنیت باد. 

موسم عید آمد و دل ها پر از شوق و شعف

از برای عاشقان عشق علی باشد هدف

بشتابید ای عزیزان گر محب حیدرید

بهر بیعت با امیرالمومنین سوی نجف

 

چه مکانی شایسته‏تر از «غدیر خم» تا خمار آلودگان عشق الهی را از خمّ محبت بنوشاند؟!

باز هم مثل همیشه، جبریل بود و پیشگاه ادب مصطفوی؛

این بار پیامی آورده بود که پیامبر صلی‏ الله ‏علیه ‏و‏آله، سال‏ها انتظارش را می ‏کشید. 

امام صادق علیه السلام:

عید غدیر، روزى است كه رسول خدا، على علیه السلام را بعنوان پرچمدار براى مردم برافراشت و فضیلت او را در این روز آشكار كرد و جانشین خود را معرفى كرد.

روز دانش آموز

$
0
0

این سیزده آبان همان ثابت روز است

کین روز شده ثبت به دیباچه هرروز

هر سال به و ماه به و روز به وبه

امروز ز دیروز و دگر روز به امروز

امروز سیزده آبان، روز شگفتی است

روز خون است و قیام

روز حماسه است

روز پیروزی حق بر باطل

امروز روز 13 آبان روز دانش آموز است

امروز روزیست كه حوادث بزرگ و سرنوشت سازی را در پیشانی میهن اسلامیمان حك كرده است.

 

روز سیزده آبان را به دانش آموزان عزیز تبریک می گویم 

داستان تفکر و پژوهش

$
0
0

داستان فيلم ماه بود و روباه

ماه بود و روباه / نویسنده و تصویرگر آناهیتا تیموریان. تهران: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، 1379. [28] ص، مصور (رنگی)

خلاصه‌ي داستان:

یک شب که ماه از تمام شبهای دیگر قشنگتر بود وبه زمین نزدیکتر. 

روباه کوچک از کوه بالا رفت و ماه را برداشت و به لانه خود برد. 

آن شب روباه از بودن ماه در لانه‌اش خوشحال بود. 

گاهی می خندید، گاهی دور او می چرخید، ماه فقط می تابید. 

روباه به علفزار رفت تا برای ماه غذایی دست و پا کند. 

وقتی برگشت ماه کمی بزرگتر شده بود. روباه خوشحال شد و شروع به پختن غذای لذیذی کرد. او سفره شام را قشنگ چید و رو به ماه کرد تا او را سر سفره دعوت کند. تازه یادش افتاد ماه که غذا نمی‌خورد، ماه فقط می تابد. 

فردای آن شب ماه کمی بزرگتر شده بود. روباه یک نقاشی قشنگ از او کشید، خواست آن را به ماه نشان دهد، تازه یادش افتاد، ماه که چشم ندارد. 

روز بعد روباه توی جنگل تمرین آواز کرد و به لانه برگشت، ماه را دید که باز هم بزرگتر شده است. خوشحال شد و شروع به خواندن کرد، اما هنوز چند کلمه بیشتر نخوانده بود که یادش افتاد، ماه که گوش ندارد. ماه فقط می تابد. 

شبها می گذشت و ماه بزرگ و بزرگتر می شد. اما ماه فقط بزرگ می شد و فقط می تابید. سیزده شب گذشت و شبی رسید که ماه بزرگ بزرگ شد، یک ماه کامل. فردای آن شب روباه تصمیم خود را گرفت که چطور ماه عزیزش را خوشحال کند. 

منتظر ماند و بعد از چهارده شب، وقتی ماه دوباره کوچک شد. آن را برداشت و از کوه بالا رفت و دوباره سرجایش گذاشت.

اسید ها وبازها

$
0
0

در جهان میلیون‌ها ماده‌ی شیمیایی وجود دارد. بعضی از آنها دارای خاصیت اسیدی و بعضی دیگر دارای خاصیت بازی هستند. اسیدها موادی هستند که در ترکیب با آب یون هیدروژن (+H) آزاد می کنند. بازها موادی هستند که در ترکیب با آب یون هیدروکسید (-OH) آزاد می کنند (آزاد شدن یون دراین گونه واکنش ها تفکیک نامیده می‌شود). یون هیدروکسید آزاد با یون هیدروژن مولکول آب تولید می کند: H+ + OH- = H2O .در این حالت بازها تراکم یون هیدروژن را در محلول کاهش می دهند. محلولی که غنی از یون‌های هیدروژن است را اسیدی و محلولی که مقدار کمی یون هیدروژن دارد را بازی می نامند. بعضی از اسیدها بصورت جزئی تفکیک می‌شوند و به آنها اسید ضعیف می گویند؛ بعضی دیگر تفکیک کامل دارند و اسید قوی نامیده می‌شوند. بازها هم به همین ترتیب می‌توانند ضعیف یا قوی باشند.
اسیدها و بازهای رقیق که کمتر اشباع هستند فعالیت کمتری در واکنش ها دارند. میزان اسیدی و بازی بودن مواد بوسیله‌ی واحدهای PH اندازه گیری می‌شود. شاخص مورد استفاده محدوده‌ای بین 0 تا 14 دارد. موادی که PH پائین‌تر از 7 دارند اسید‌، آنهایی که PH مساوی 7 دارند خنثی و آنهایی که PH بالاتر از 7 دارند را باز می‌نامند. موادی که PH خیلی پایین دارند اسید قوی و آنهایی که PH خیلی بالا دارند باز قوی هستند. اسیدها و بازهای غلیظ بسیار خورنده و خطرناک هستند.
PH سنجشی برای میزان تراکم یا غلظت یون هیدروژن در محلول است. از آنجا که تعداد رقم‌های این کمیت بسیار زیاد خواهد شد، آن را با لگاریتم در مبنای ده نشان می‌دهند و چون این تراکم همواره از 1 کوچک‌تر است لگاریتم همیشه علامت منفی می‌گیرد و برای جلوگیری از نوشتن علامت منفی، قرار داد شده که همواره آن را با علامت مثبت بنویسند (یک علامت منفی به آن اضافه شده). بنابراین PH ،لگاریتم غلظت یون هیدروژن است و آن را این‌گونه نشان می دهند: [+PH=-log[H  
 بنابراین هرگاه PH عدد کمتری داشته باشد، غلظت یون هیدروژن بیشتر است.
آب مقطر PH =7 دارد. پس چطور ممکن است که آب مقطر یون هیدروزن آزاد داشته باشد؟ این پدیده به علت تفکیک جزئی برخی از مولکول‌های آب در اثر آشفتگی گرمایی است (H2O- ↔ H+ + OH). این یون‌ها بلافاصله به هم می‌پیوندند و مولکول‌های دیگر تفکیک می‌شوند. به این ترتیب یک تعادل دائمی در غلظت مولکول‌های تفکیک شده وجود دارد. 

 اندازه‌گیری PH
موادی وجود دارد که قابلیت تغییر رنگ دربرخورد با محیط‌های اسیدی و بازی دارند. این مواد اصطلاحا «PH indicator» ، یا معرف PH نامیده می شوند. برای مثال «فنول فتالئین» و «بروموتیمول بلو» استفاده می‌شود. معمولا برای اندازه‌گیری PH از کاغذهای مخصوص آغشته به معرف استفاده می کنند. این کاغذ‌ها وقتی که در محلول‌های اسیدی یا بازی فرو برده می‌شوند، بلافاصله دچار تغییر رنگ می‌شوند. در این مورد کاغذ لیتموس (یا ترنسل) برای همه شناخته شده است. . امروزه اندازه‌گیری PH بوسیله‌ی ابزارهای الکترونیکی مثل‌ «PH متر» امکان‌پذیر شده است .

کاغذ لیتموس
لیتموس ماده‌ای است که از گلسنگ‌های خاصی بدست می‌آید.لیتموس قابلیت این را دارد که در مقابل مواد اسیدی به رنگ قرمز و در مقابل مواد بازی به رنگ آبی در آید. در بسته‌بندی کاغذ لیتموس یک مقیاس رنگی وجود دارد که رنگ کاغذ در PH مورد نظر را نشان می‌دهد



استفاده از کاغذ لیتموس:
استفاده از کاغذ لیتموس بسیار ساده است. ابتدا گوشه‌ی انتها‌ی کاغذ را در مایعی که می‌خواهید آزمایش کنید فرو ببرید و به سرعت خارج کنید. PH مایع با مقایسه رنگ کاغذ با جدول رنگی یا مقیاس در اختیارتان مشخص می‌شود.

اشکالات اجتماعی

$
0
0


در موقعیت 1 صفحه ی 20 به جای حسن,سعید نوشته شده است.

درنمودار ص 29 کلمه تن به میلیون تن تغییر یابد.


هوشمند سازی مدارس

$
0
0

معاون آموزش ابتدایی آموزش و پرورش با بیان این که امسال اولویت هوشمندسازی مدارس ابتدایی با پایه ششم ابتدایی است اظهار کرد: تا پایان برنامه پنجم توسعه همه پایه‌های مدارس ابتدایی در سراسر کشور هوشمند خواهند شد.

به گزارش معاونت آموزش ابتدایی و به نقل از خبرگزاری پانا؛ سرکار خانم قربان در گفت‌وگو با خبرنگار آموزش و پرورش پانا و با اشاره به بحث هوشمندسازی مدارس ابتدایی گفت: هوشمندسازی مدارس ابتدایی را تقریباً از سال گذشته شروع کرده‌ایم، اما امسال در بحث هوشمندسازی اولویت را پایه ششم ابتدایی قرار داده‌ایم.

 وی با بیان این که هوشمندسازی مدارس قبل از این که پایه ششم ابتدایی ایجاد شود و درسی با عنوان کار و فناوری درنظر گرفته شود، مدنظر بوده است افزود: معتقدیم که دانش‌آموز امروز را نمی‌توانیم با شیوهای سنتی و فقط به روش سخنرانی در کلاس آموزش دهیم.

معاون آموزش ابتدایی آموزش و پرورش ادامه داد: با وجود فناوری‌های نوین در کلاس طبیعتاً دانش‌آموز از تمام حواس شنیداری، دیداری گفتاری و لامسه خود استفاده می‌کند و در نتیجه یادگیری با تعمیق بیشتری انجام می شود و ماندگارتر می شود.

وی با بیان اینکه دانش‌آموز از طریق فناوری های نوین آموزش می‌بیند که به اطلاعات بیشتری دسترسی پیدا کند، اظهارکرد: هوشمندسازی مدارس کمک می‌کند تا دانش‌آموز مهارت استفاده از فناوری‌های نوین را کسب کند و بدین ترتیب بتواند از اطلاعات و یافته‌های علمی که از طریق اینترنت و اینترانت به دست می‌آورد، استفاده کند.

سرکار خانم قربان با اشاره به اینکه هوشمندسازی مدارس به ارتقای علمی دانش‌آموز کمک می‌کند افزود: با این رویکرد هوشمندسازی مدارس را تقریبا از سال 89 شروع کردیم و به مدارس ابتدایی اعلام کردیم تا کار هوشمندسازی را شروع کنند که در ادامه اقدامات خوبی هم در این راستا انجام شد. امسال هم تصمیم داریم که در همه مدارس با همان قدرت و قوت کار هوشمند سازی را ادامه دهیم،

 منتها با توجه به این که درس کار و فناوری برای پایه ششم ابتدایی در نظر گرفته شده است اولویت را پایه ششم ابتدایی قرار داده‌ایم تا آموزش این درس بهتر انجام شود .

 وی اضافه کرد: به استان‌ها هم اعلام کردیم که هوشمندسازی مدارس برای پایه ششم ابتدایی در اولویت قرار گیرد تا دانش‌آموز ابتدایی بتواند مهارت کافی را برای استفاده بهینه از فناوری‌های نوین در جهت دانش‌افزایی و برخورداری یافته‌های علمی خودش کسب کند.

معاون آموزش ابتدایی با بیان این که تقریبا درصد بالایی از مدارس ابتدایی به امکانات هوشمندسازی مجهز شدند، اظهار کرد: تا پایان برنامه پنجم توسعه همه پایه‌های مدارس ابتدایی در سراسر کشور هوشمند خواهند شد.

 وی تصریح کرد: در بعضی از مدارس یک سایت رایانه متشکل از10 تا 15 سیستم راه‌اندازی شده است و طبق برنامه‌ای دانش‌آموزان می‌توانند بعضی از دروس را در سایت بگذرانند.

 ایشان با بیان اینکه برخی دیگر از مدارس این فناوری‌های نوین را به درون کلاس انتقال داده‌اند، اضافه نمود: 

تاکید ما این است که درکنار استفاده از سایت رایانه، داخل کلاس هم امکان استفاده از فناوری‌های رایانه باشد تا دانش‌آموزان در تمامی ساعات حضور در مدرسه و برای تمام دروس بتوانند از امکانات فناوری‌های نوین استفاده کنند.

 منبع خبر : وزارت آموزش و پرورش

 


ماه محرم

$
0
0

یش از آنی که عزادار محرم باشی

سعی کن در حرم دوست تو محرم باشی

خاک از حُرمت شش گوشه او حُرمت یافت

گر شوی خاک رهش قبله عالم باشی

منزلت نیست تو را بی مدد مهر حسین

گرچه موسی شوی و عیسی مریم باشی

گرچه نیکوست به اندوه و غمش ناله زدن

سعی کن زینت این روضه و پرچم باشی

همره زمزم اشکی که تو را بخشیدند

می توان مُحرم بیت الله اعظم باشی

شادی هر دو جهانت به خدا تأمین است

گر در این ماه عزا همسفر غم باشی

صاحب بزم حسین است، علی و زهرا

نکند غافل از این محفل ماتم باشی

به همان دست و سر و سینه مجروح قسم

شرط عشق است بر این زخم تو مرهم باشی


    ایام محرم را به همه همکاران تسلیت می گویم 

مار گیر و اژدها

$
0
0

مارگير و اژدها

روزي و روزگاري در زمان‌هاي قديم مارگيري زندگي مي‌كرد. مارگير به كوه و دشت و صحرا مي‌رفت، مار مي‌گرفت و آن‌ها را به طبيبان مي‌فروخت تا از زهر مارها دارو بسازند. گاهي اوقات مارگير با مارهايي كه مي‌گرفت در روستاها و شهرها مي‌گشت، بساط خويش را مي‌گسترد و براي مردم نمايش مي‌داد. مردم هم پس از تمام شدن نمايش سكه‌اي به مارگير مي‌دادند و او با اين سكه‌ها روزگار مي‌گذرانيد. روزي از روزهاي زمستان پر برف مارگير به سوي كوهستان راه افتاد تا مار بگيرد. در دل كوهستان پر برف راه مي‌رفت، ناگهان اژدهاي مرده‌اي را كه جثه‌اي عظيم داشت، ديد. نخست خيلي ترسيد و گمان كرد اژدها خواب است اما وقتي دقت كرد فهميد جان در بدن ندارد. همين‌طور كه اژدهاي مرده را نگاه مي‌كرد، با خود انديشيد و گفت اين اژدها جان مي‌دهد براي نمايش در برابر مردم. آن را در ميان مردم مي‌برم و مي‌گويم آن را با همين دست‌هاي خودم كشته‌ام. آن وقت با ديده‌ي احترام به من خواهند نگريست و مي‌گويند عجب مارگير شجاعي. اگر ديو هم در برابرش سبز شود ذره‌اي نمي‌هراسد. 

آري مارگير دلش را خوش كرد به كار بزرگتري كه انجام نداده بود. نفس‌نفس‌زنان اژدهاي بزرگ را در كوچه‌هاي شهر به دنبال خويش مي‌كشيد و فرياد بر مي‌آوردكه: اژدهايي را كه در شكار كردنش خون جگرها خورده‌ام براي نمايش آورده‌ام. افسوس كه مارگير به سوي مرگ مي‌شتافت و خبر نداشت كه اژدها در زير سرما و برف منجمد شده بود و وقتي خورشيد سوزان بر او نور بيفشانَد زنده خواهد شد. مرد مارگير، در كنار شط كه جاي وسيعي براي اجتماع مردم بود بساطَش را گستراند، غلغله‌اي در شهر افتاد. مردم دور مارگير جمع مي‌شدند اما مارگير روي اژدها را با پلاس و پرده پوشانده بود و منتظر بود مردم بيشتري جمع شوند تا پول بيشتري جمع كند. هنوز نمايش خود را شروع نكرده بود كه ناگهان متوجه شد پلاس‌ها و پرده‌ها تكان مي‌خورند، خوب كه دقت كرد متوجه شد اژدها مي‌جنبد. مردم نيز كم‌كم متوجه زنده شدن اژدها شدند و از هيبت اژدها پا به فرار گذاشتند در همين فرار كردن‌ها عده‌اي زيادي از مردم كشته شدند. از آن‌جا كه مارگير قبلاً ادعا كرده بود اژدها را كشته است نمي‌توانست عقب‌نشيني كند به‌همين دليل به سوي اژدها رفت تا او را بكشد اما اژدها آن مارگير فريب‌خورده را همچون لقمه‌اي خورد. 


تسلیت

$
0
0
سانحه دلخراش آتش سوزی در مدرسه دخترانه پیرانشهر بر عموم دانش آموزان ،

 معلمان و مردم شریف ایران تسلیت باد.

ارزشیابی

$
0
0

رییس مرکز سنجش وزارت آموزش و پرورشاز اعلام نحوه ارزشیابی پایه ششم ابتدایی در سال تحصیلی92-91خبر داد.
بهگزارش مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش، عبدالامیرعرفی گفت: بر اساس مصوبه کمیسیون آیین نامه ها و مقررات شورای عالی آموزش وپرورش، آن دسته از دانش آموزان پایه ششم ابتدایی، که شیوه ارزشیابی آناندر پایه پنجم به صورت ارزشیابی توصیفی بوده است، صرفاً در سال تحصیلی کنونینیز مطابق این آئین نامه در امتحانات هماهنگ نوبت های خرداد و شهریور بهصورت توصیفی ارزشیابی خواهند شد.
عرفی اضافه کرد: آن دسته از دانشآموزانی که در پایه پنجم ابتدایی، امتحانات خود را بر اساس آیین نامهامتحانات، مصوب شورای عالی آموزش و پرورش به صورت کتبی گذرانده اند،امتحانات پایه ششم آنان نیز به صورت هماهنگ منطقه ای برگزار خواهد شد
.
رییس مرکز سنجش وزارت آموزش و پرورش با اشاره به مواد درسی و نوع ارزشیابی دروس پایه ششم ابتدایی تصریح کرد: در این پایه،

* قرآن

دارای20 نمره ارزشیابی مستمر و20 نمره آزمون پایانی شفاهی

* دینی و اخلاق

دارای20نمره ارزشیابی مستمر و کلاسی و20 نمره آزمون پایانی کتبی،

*زبان و ادبیات فارسی

دارای20نمره ارزشیابی مستمر و کلاسی و20 نمره آزمون پایانی شفاهی- کتبی،

*مطالعات اجتماعی و آداب زندگی

دارای20 نمره ارزشیابی مستمر و20نمره آزمون پایانی کتبی،

* ریاضیات

دارای20 نمره ارزشیابی مستمر وکلاسی و20 نمره آزمون پایانی کتبی

*علوم تجربی

نیز دارای20 نمره ارزشیابی مستمر وکلاسی و20 نمره آزمون پایانی کتبی خواهد بود.

ویتاکید کرد: دروس هنر، سلامت وتربیت بدنیو تفکر و پژوهشبه صورت مستمروکلاسی ارزشیابی و شیوه ارزشیابی درس کار و فناوریمتعاقباً اعلام خواهدشد

ویبا اعلام این که فقط امسال برخی از دانش آموزان بر اساس این دستورالعملارزشیابی توصیفی می شوند، بیان کرد: برگزاری امتحانات متفرقه در دورهابتدایی به استثنای پایه ششم در داخل کشور مجاز نیست و حداقل سن برای ثبتنام دراین امتحانات برای داوطلبان ، 11 سال تمام است.
عرفی خاطر نشانکرد: برای اولین بار این مرکز با همکاری و مشارکت معلمان مجرب و متخصص قصددارد، بانـک نمونه سئوالات مطلوب و استاندارد این پایه را تهیه و به منظوربهره برداری معلمان به سراسر کشور ارسال کند
.


یلدا مبارک

$
0
0

عمرتون صد شب یلدا

دلتون قد یه دریا

توی این شبای سرما

یادتون همیشه با ما

پیشاپیش یلدا مبارک

آموزش هندوانه برای شب یلدا

$
0
0

آموزش تزئین هندوانه

آموزش تزئین هندوانه

هندوانه خوش‌رنگ و قرمز هیجان‌آور است، اما مطمئناً هر کسی با دیدن هندوانه تزیین شده، بیشتر ذوق خواهد کرد. اگر شما هم این موضوع را قبول دارید، این مطلب را بخوانید.


در این مقاله آموزش ایجاد گل روی هندوانه را ثبت می‌كنیم. تنها با استفاده از یک چاقوی آشپزخانه می‌توانید طراحی این گل را روی هندوانه انجام دهید.

آموزش تزئین هندوانه

به مراحل زیر دقت کنید:

ابتدا باید با چاقو قسمت‌های روی پوست هندوانه را برداریم.

آموزش تزئین هندوانه

سپس از قسمت وسط سطح ایجاد شده، یک دایره ایجاد می‌کنیم.

آموزش تزئین هندوانه
آموزش تزئین هندوانه

حالا باید شروع كرده و قسمت وسط گل را ایجاد کنیم. اگر یک کمی دقت کنید این کار خیلی راحت انجام می‌شود، فقط با هر برشی که می‌زنید به عنوان یک گلبرگ گل، باید تا قسمت سرخ هندوانه عمق پیدا کند تا دو رنگ را بتوانیم ایجاد کنیم.

آموزش تزئین هندوانه
آموزش تزئین هندوانه

هیچ وقت .......

$
0
0
 هیچ وقت  هیچ کس را در زندگی تان سرزنش نکنید 

انسانهای خوب باعث شادی اند 

انسانهای بد باعث تجربه اند 

بدترین انسانها به ما درس می دهند 

بهترین انسانها برایمان خاطرات خوب به جا می گذارند 

دانش کهن را بیاموز و دانش نو  فرا گیر تا شایسته آموزگاری باشی

برای بالا رفتن از شانه های دیگران استفاده نکنید  


داستان کوتاه

$
0
0
دو روز مانده به پایان جهان تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده است تقویمش پر شده بود و تنها دو روز ،تنها دو روز خط نخورده باقی مانده بود

پریشان شد و آشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد ،داد زد  ،خدا سکوت کرد جیغ زد خدا سکوت کرد آسمان و زمین را به هم ریخت ،خدا سکوت کرد .به پر وپای فرشته و انسان پیچید ،خدا سکوت کرد دلش گرفت و گریست و به سجده افتاد خدا سکوتش راشکست و گفت :عزیزم اما یک روز دیگر هم رفت تمام روز را به بد و بیراه و جار و جنجال از دست دادی تنها یک روز باقی مانده ،بیا لااقل این یک روز را زندگی کن .

لا به لای هق هقش گفت :اما یک روز ....با یک روز چه کاری می توان کرد ؟

خدا گفت :آن کس که لذت یک روز زیستن را تجربه کند گویی که هزار سال زیسته است و آنکه امروزش را در نمی یابد هزار سال هم به کارش نمی آید ،آنگاه سهم یک روز زندگی را در دستانش ریخت و گفت :حالا برو و یک روز زندگی کن .او مات و مبهوت به زندگی نکاه کرد که در گودی دستانش می درخشید ، اما می ترسید حرکت کند ،می ترسید راه برود ،می ترسید زندگی از لای انگشتانش بریزد قدری ایستاد بعدبا خودش گفت :وقتی فردایی ندارم نگه داشتن این زندگی چه فایدهای دارد ؟بگذار این مشت زندگی را مصرف کنم .

آن وقت شروع به دویدن کرد .زندگی را به سر ورویش پاشید ،زندگی را نوشید و زندگی را بویید چنان به وجد آمد که دید می تواند تا ته دنیا بدود می تواند بال بزند ،می تواند پا روی خورشید بگذارد می تواند....او در آن روز آسمانخراشی بنا نکرد ،زمینی را مالک نشد مقامی را بدست نیاورد اما .....

اما در همان یک روز دست بر پوست درختی کشید ،روی چمن خوابید ،کفش دوزدکی را تماشا کرد سرش را بالا گرفت و ابر ها رادید و به آنهایی که او را نمی شناختند ،سلام کرد و برای آنایی که دوستش نداشتند از ته دل دعا کرد او در همان یک روز آشتی کرد و خندید و سبک شد لذت برد وسر شار شد و بخشید ،عاشق شد و عبور کرد و تمام شد

او در همان یک روز زندگی کرد

فردای آن روز فرشته ها در تقویم خدا نوشتند ،امروز او گذشت ،کسی که هزار سال زیست

زندگی انسان دارای طول و عرض وارتفاع است اغلب ما تنهابه طول آن می اندیشیم اما آنچه بیشتر اهمیت دارد عرض یا چگونگی آن است .امروز را از دست ندهید ،آیا ضمانتی برای طلوع خورشید فردا وجود دارد ؟

 

اشکالات چاپی ریاضی ششم

$
0
0

صفحه 5 سئوال 9 اولین شکل سمت راست  به جای 100 قسمت 120 قسمت می باشد

صفحه 7 در مثالی که خودش برای آموزش ساده کردن زده به جای 27 اشتباها 23 نوشته است.

صفحه 18 تمرین ابتدای صفحه اشتباه می باشد.

صفحه 19 تمرین 2قسمت سوم اشتباه است. چون یک و یک سوم رامنهای یک و سه سوم کرده

صفحه 22 تمرین 2 آن گسترده نویسی مربوط به شکل پایینی می باشد.

صفحه 24 کار در کلاس 2 در گسترده نویسی رقم 2 از قلم افتاده

صفحه 31 تمرین 2 سطر سوم  عدد 1 زیادی می باشد.

صفحه 33 تقسیم وسط می بایست به ادامه تقسیم تا اعشار مورد نظر اشاره می شد.

صفحه 56 فعالیت 2 شکل وسط معلوم نیست آیاعدد 40 مربوط به کل زاویه است یا خیر؟واین که کدام زاویه راباید به دست آورد؟

صفحه 79 تمرین 2 در عملیات 4 به جای منها می بایست جمع باشد

صفحه 88 کار در کلاس در ساده کردن روی 5 هم می بایست خط کشیده شود

صفحه 89 سوال 8 به جای 3:25 می بایست 3:15 باشد

صفحه 89 تمرین 5 57 دسی متر چند متراست؟صحیح می باشد

صفحه 92 تمرین 3 اعداد داخل جدول می بایست اصلاح شود

صفحه 98 کار در کلاس 1 قبل و بعد دو سوم علامت تساوی صحیح نمی باشد

صفحه 98 تمرین 4 عدد 201 صحیح نمی باشد

صفحه 110 تمرین 1 در جدول به جای 600 عدد 60 و تعداد گاوها هم 10 نوشته شود

صفحه 111 تمرین 1به جای 12 عدد 8 صحیح است

صفحه 117 تمرین 1 به جای عدد 10 عدد 8 صحیح است

صفحه 125 تمرین3 شکل سمت راست طول آن 3 میلی متر صحیح نمی باشد.

صفحه 133 در فعالیت دو شکل می بایست هم اندازه باشند.

صفحه 139تمرین 5 به جای عدد 6 عدد 9 باید نوشته شود.

صفحه 143 تمرین 2 با توجه به اندازه ها به جای متوازی الاضلاع ذوزنقه حاصل می شود اندازه ها اصلاح شود.

صفحه 145 تمرین 2 صفحه مختصات کافی نمی باشد.
صفحه 149 تمرین 2 صفحه مختصات کافی نمی باشد.

صفحه 150 تمرین 5 با توجه به جواب کلمه ساعت لزومی ندارد.

صفحه 33 ادامه فعالیت به صفحه بعد منتقل شده که بدین صورت دانش آموز دچار مشکل می شود.

صفحه 52 کار در کلاس دو شکل در گوشه کتاب کشیده شده دانش آموزان دچار مشکل می شوند

آلودگی هوا

$
0
0
بدلیل آلودگی هوا استان تهران شنبه تعطیل شد

در پی افزایش آلودگی هوای تهران و ادامه پایداری جوی، براساس تصمیم کار گروه ملی کاهش آلودگی هوا، روز شنبه 16دی‌ استان تهران تعطیل اعلام شد.

وای به ما که از سه شنبه از بچه ها هیچ خبری نداریم وهیچ تکلیفی به آنها داده نشده ،  از بچه های عزیز می خواهم که مروری روی کتابهای درسی داشته باشندو مثل هر روز دوره درسی خود را انجام دهند

شروع امنحان

$
0
0
از بچه های عزیز می خواهم بدون هیچ استرسی درس ها را دوره کنند و نگاهی به برگه های امتحانی گذشته بیندازند و آنها را دوباره باز بینی کنند 

اولیا محترم فضای خانه را برای بچه ها مهیا کنید تا آنها در کمال آرامش به درس خواندن بپردازند و از نظر خوراکی نیز به آنها برسید با توجه به آلودگی هوا به آنها شیر و آب میوه تازه بدهید چون در این چند مدت مدام سر درد دارند با خوردن مواد پروتینی ولبنی و میوه وسبزیجات تازه و خشکبار شامل مغرها وعسل آنها را تقویت کنید و بعد از آنها درس بپرسید و نگرانی را از آنها بگیرید 

بهترین درس فلسفه

$
0
0
 

وقتی فردی زیاد می خندد ،حتی به چیزهای احمقانه ،مطمئن باش که درونش غمی دارد .

وقتی فردی زیاد می خوابد مطمئن باش که تنهاست

وقتی فردی کم و سریع صحبت می کند معنایش این است که سری دارد

وقتی فردی نمی تواند گریه کند یعنی ضعیف است

وقتی فردی به طرز غیر عادی غذا می خورد یعنی در فشار است

وقتی فردی به خاطر چیزهای کوچک گریه می کند یعنی معصوم و نازکدل است

وقتی فردی به خاطر چیزهای احمقانه یا کوچک عصبانی می شود یعنی عاشق است

Viewing all 374 articles
Browse latest View live


<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>